به گزارش خبرگزاری حوزه از سمنان، محتوای ما در آشنایی و معرفی شهدا به جوانان بسیار غنی، عمیق و اثرگذار است و ما هرجا توانستیم باید با زبان روز که جوانان دوست دارند، با زبان هنر، بیان فرهنگ ایثار و شهادت و با نگاهی که در موضوعات هنری داریم معرفی شهدا و چگونگی سبک زندگی این عزیزان والامقام را ارائه دهیم. مطمنا اینگونه بهتر میتوانیم با مخاطب ارتباط بگیریم.
در همین راستا خبرنگار خبرگزاری حوزه در سمنان به سراغ غلامحسین رستمیان، پدر شهید محمد حسین رستمیان، رفته است و با آنها درباره سیره و زندگی این شهید عزیز به گفتگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید:
در ابتدا سخن پدر شهید سخن را اینگونه آغاز کرد:
سلام من به روح پاک رهبر؛ به ارواح شهیدان مطهر؛ سلام بر خامنه ای که هست رهبر؛ که سید هست و اولاد پیامبر.
ز من پرسی که من اهل کجایم؟ دامغانی اصل هستم و تویه دروار مکانم؛ اگر خواهی که واضح تر بدانی، تویه باغستان پای چنارم.
اگر از اسم من خواهی بپرسی؟ ذاکر حسینم و غلامحسین هست نامم.
اگر از باب و جد من بخواهی؟ جد من هاشم و محمد اسم بابم
اگر از عمر من خواهی بدانی دو ۴۵ سال باشد ماه و سالم.
اگر خواهی بدانی چند اولاد دارم؟ بدان که شش پسر خدا کرده عطایم. یکی شهید و دو جانباز دارم.
ضمن معرفی خود، شهید حسین خرمیان را معرفی بفرمایید.
بنده مداح و کشاورز هستم. یکسالی رو همراه فرزندان در جبهه و جنگ حضور داشتم. هشت فرزند دارم شش پسر و دو دختر. در جبهه در اهواز حضور داشتم در ایلام حضور داشتم.
محمدحسین رستمیان فرزند رزمنده غلامحسین و طیبه، از روستای تویهدروار شهرستان دامغان دارالمرحمه سمنان است، پاسدار شجاع و تکتیرانداز میدان نبرد حق علیه باطل که شهادت نصیبش شد.
شهید محمدحسین رستمیان پنجم فروردین ۱۳۴۵ در روستای تویهدروار شهرستان دامغان به دنیا آمد و پنج برادر داشت.
تا کلاس اول راهنمایی درس خواند و ابتدا به عنوان بسیجی چند ماهی را به صورت آموزشی رفت و سپس زمانی که اعزام به جبهه داشتند به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه نبرد حق علیه باطل نقشآفرینی کرد و در اولین اعزام به مقابله با دشمنان در کردستان پرداخت.
اول بنده در جبهه نام نویسی کردم و به عنوان آشپز اعزام شدم.
آقا محمد حسین چند بار به جبهه اعزام شدند؟
یک دفعه که سه چهار ماهی بود و بار دوم هم که سه ماهی شد که جبهه بود وبعد هم که شهید شد.
نحوه شهادت محمد حسین را چطور به شما اطلاع دادند؟
صبح بیست ششم یا بیست و هفتم بود بود مشغول کار بودم پسرم که سرهنگ آمد گفت بابا حسین مجروح شده است و به دامغان آوردند؛ به او گفتم به من راست بگو مجروح را به شهر خودشان نمیبرند که شهید شده؟
به دلم افتاده بود انگار که شهید شده است. بعد از کلی صحبت با پسرم گفت آره بابا محمدحسین شهید شده است.
به پسرم گفتم مادرت رفته مسافت به او نگویید عید بود به مسافرت رفته بودند گفتم بگذاید برگردند بعد به او اطلاع دهید.
فردا باید میرفتیم دامغان برای وداع با شهید و آوردن شهید به تویه دروار؛ روز سوم عید بود دسته در تویه دروار برگزار شده بود؛ پسرمو گفتم به خانه خاله برو بگو مهمان قراره بیاید خانه را سروسامان دهید.
حاج آقا شما صبورتر بودید در شهادت آقا محمد حسین یا حاج خانم؟
خب خانمها احساسی تر هستند در این مسائل؛ خدا صبر میدهد.
وقتی که برای آخرین بار با پیکر آقا محمد حسین شهید مواجه شدید حاج آقا چی به او گفتید یه درد دل پدر و پسری؛
محمدحسین آنقدر شوق شهادت داشت؛ وقتی برای گرفتن پیکر محمد حسین رفتم پیکر شهدایی دیدم که لباس به تنش چسبیده بود دست نداشت یا دیگر مسائل که از شهید خود فراموش کردم. همین که بدن محمد حسینم را سالم دیدم اشک در چشمانم جمع شد
شهید بزرگوار رستمیان حدود ۱۰ ماه در جبهه برای دفاع از وطن مبارزه کرد و سرانجام بیست و سوم اسفند ۱۳۶۳ در سومار در خط پدافندی توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله و ترکش شهید شد.
پیکر پاک شهید شهید رستمیان پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدا زادگاهش واقع در روستای تویهدروار دامغان به خاک سپرده شد.
شهید رستمیان در بخشی از وصیتنامه خود گفته است: معلمان عزیز کار شما کار انبیا است. فرزندان این مرز و بوم را با روش اسلامی تعلیم دهید و شما ای دانشآموزان عزیز با درس خواندن خود استقلال فرهنگی را به وجود آورید.
مادرمرحوم شهید والا مقام رستمیان نقل میکرد:
یادم میآید روزی محمدحسین سراغ وسایل جبههاش را از من گرفت، با تعجب گفتم: برای چهکاری میخواهی؟
گفت: دلم برای جبهه تنگ شده.
گفتم: چهار ماه در کردستان بودی! بیهیچ خبری! تازه چند روز است که آمدی.
محکم تر از قبل گفت: باید بروم!
گفتم: حالا پدر و برادرت در جبهه هستند و من تنها هستم. شما بمان.
روبهرویم نشست. برایم از رشادت بسیجیها در جبهه تعریف کرد، آن قدر با اشتیاق حرف میزد که دلم نیامد مانع رفتنش شوم.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال ا... تبارک و تعالی «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»
گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند بلکه زندهاند و نزد خدا روزی میخورند.
مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد (امام امت)
با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و نایب برحق آن حضرت امام خمینی و با درود فراوان بر ارواح طیبه شهدا و با سلام بر تمامی مبارزین مسلمان در سراسر گیتی به ویژه رزمندگان ایران.
اینجانب محمدحسین رستمیان بنا به اطاعت از اوامر فرمانده کل قوا امام امت بر خود لازم دانستم که در این موقعیت حساس که تمامی کفر بر علیه تمامی اسلام خود نمایی میکنند راهی جبهههای نور علیه ظلمت شوم تا قدری از مسئولیت خود را انجام وظیفه کرده باشم.
جبهههایی که الطاف خدا در آن حکم فرما است، آری جبهههایی که نادیدن ها دیدنی میگردند همچون آقا امام زمان(ع). جبهههایی که محل فروش جان در ازای رضای خداست تا آنجا که خدا میفرماید: (ان الله اشتری من المومنین اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه) و یا در سوره دیگر میفرماید: (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه) اینجانب فرزند تمام ملت اگر توفیق شهادت نصیبم گردید چند تذکری را لازم می بینم که خدمت شما می گویم :
۱- ای مردم عزیز که همواره ورد زبانتان «و یا لیتنی کنت معکم» بوده و هست حال همان ندای هل من ناصر حسین(ع) به گوش میرسد که بر من و شما پاسخ به آن لازم است.
۲- همانطور که بارها رهبر کبیر انقلاب تذکر دادهاند که مسئله اصلی جنگ است بر من و شما لازمست که جبههها را گرم نگه داشته و هر پرچمی که از دست رزمندهای به زمین افتاد رزمندهای دیگر آن را به اهتزاز در آورد. بر مردم شهید پرور پشت جبهه است که با کمکهای مادی و معنوی خود رزمندگان اسلام را یاری دهند.
۳- شما ای خانوادههای عزیز شهدا همانطور که زینب سلامالله علیها در مصیبت برادر و سایر شهدای کربلا صبر و استقامت از خود نشان داد شما هم زینبوار در مقابل مصائب صبور و بردبار باشید زیرا صبر شما کوبندهتر از سلاح رزمنده است.
۴- همانطور که امام بارها فرمودهاند پیروزی را خون میاورد نه شمشیر. شما مطمئن باشید که سلاحهای پیشرفته جهان استکبار در مقابل خون شهدا از کار میافتد و عاقبتالامر نتیجه خود را که همان پیروزی نهایی اسلام بر علیه کفر هست به ارمغان میآورد.
۵- شما ای روستاییان عزیز و ای کشاورزان زحمتکش با کار و کوشش فراوان استقلال اقتصادی را که کمتر از استقلال نظامی، فرهنگی نیست فراهم آورید.
۶- ای معلمین عزیز که کار شما کار انبیا است فرزندان معصومی که زیر دست شما درس میخوانند را با روش اسلامی تعلیم دهید و شما ای دانشآموزان عزیز با درس خواندن خود استقلال فرهنگی را به وجود آورید. در خاتمه برای پدر و مادر و برادران عزیزم طلب صبر مینمایم و امیدوارم که مرا ببخشند و از تمام مردم طلب حلالیت مینمایم.
(به امید پیروزی اسلام بر علیه کفر و به امید بازگشایی راه کربلای حسینی)
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
مورخه ۱۳۶۳/۱۲/۰۲
محمدحسین رستمیان
انتهای پیام/











نظر شما